بررسی بازی Atomfall : وقتی آخرالزمان بریتانیایی با چای و ترس سرو میشود

اتمفال؛ بریتانیا بعد از آخرالزمان
وقتی از یه پناهگاه تو منطقهی قرنطینه اومدم بیرون و اولین چیزی که دیدم، مه صبحگاهی و تپههای سبز و خیسشدهی “لیک دیستریکت” (Lake District) بود، انتظار داشتم صدای پرندهها بیاد، نه آژیر خطر و لهجهی بریتانیایی یه نظامی مسلح. اون لحظه واقعاً یاد الدن رینگ (Elden Ring) افتادم، نه فالاوت (Fallout). اتمفال همون حس کشف و گیج بودن اول بازیهای بزرگ رو داره؛ یه دنیای ناآشنا، پر از تهدیدهای مرموز، بدون راهنمایی. فقط خودتی و کنجکاویت.
با اینکه از نظر وسعت و سیستمهای گیمپلی به گرد پای الدن رینگ نمیرسه، ولی اتمفال (Atomfall) یه تجربهی مستقل، غریب و در عین حال آشناست که درست مثل بازیهای کلاسیک، اجازه میده خودت معنای دنیاش رو پیدا کنی.
مشاهده بررسی بازی اتم فال در یوتیوب
روایتی آخرالزمانی اما با چای انگلیسی
ماجرا پنج سال بعد از فاجعهی واقعی “وینداسکیل” (Windscale) در سال ۱۹۵۷ اتفاق میافته. ولی بازی اون رو تخیلی کرده ، تو دنیای اتمفال، اون انفجار هستهای آغازگر یه زنجیرهی فاجعهبار بوده که باعث قرنطینهی یه بخش بزرگ از شمال انگلستان شده. یه دیوار کشیدن دور منطقه، مثل یه نسخهی بریتانیایی از چرنوبیل، و توی این منطقهی بسته، حالا دهها گروه در حال رقابت برای بقا هستن.
از نظامیهای افراطی تا دانشمندهای مرموز، از فرقههای دینی گرفته تا کشاورزهایی که فقط دنبال زنده موندنن؛ این دنیای خاکستری جایی نیست که بتونی راحت تصمیم بگیری کی خوبه و کی بد.
وقتی به هیچکس نمیشه اعتماد کرد
یکی از جذابترین بخشهای بازی همین ابهامه. هیچکس رو کامل نمیتونی باور کنی. هیچ گروهی واقعاً منجی نیست. یه لحظه فکر میکنی داری به مردم کمک میکنی، لحظهی بعد میفهمی برای یه فرقهی خطرناک کار کردی. حتی گاهی وسط بازی یه تلفن عمومی زنگ میزنه و یه صدای ناشناس بهت میگه: “به هیچکس اعتماد نکن”.
انگار وارد یه اپیزود عجیب از سریال X-Files شدی که توسط BBC ساخته شده. اتمفال این حس عدم اطمینان رو تا انتهای بازی حفظ میکنه.
مأموریتهای فرعی؛ از راز قتل تا نان شیرینی مرموز
اتمفال فقط یه داستان اصلی نداره. پره از مأموریتهای فرعی با قصههایی عجیب، گاهی غمانگیز، گاهی بامزه و گاهی واقعا تاریک. ممکنه دنبال رد یه قتل تو کلیسا باشی، یا دنبال رمز یه آپارتمان خالی بالای نانوایی که کسی نمیدونه قبلا کی اونجا زندگی میکرده.
نکته اینجاست که همهی این مأموریتها فقط با گوش دادن، گشتن و کنجکاوی کشف میشن. نه نشونهای رو نقشه هست، نه فلشی برای راهنمایی. این باعث میشه حس اکتشاف واقعی باشه ، دقیقا مثل قدمزدن تو یه دنیای مرموز و دستنخورده.
طراحی جذاب دنیا همراه با کافهها ، جنگلها و بمبهای ساختهشده با لیوان!
طراحی دنیای اتمفال یکی از خاصترین بخشهای بازیه. برخلاف اکثر بازیهای آخرالزمانی که فضای تیره، خاکستری و پر از ویرانی دارن، اینجا انگار وسط یه مستند رنگی قدیمی از روستاهای بریتانیا گیر کردی. خونههای آجری، چایسازهای فلزی، نون پاستی، گرامافون، تابلوهای قدیمی “Keep Calm and Carry On”.
ولی زیر این ظاهر آشنا، یه تاریکی وحشتناک پنهانه. بمبهایی که میتونی با فنجون درست کنی، تلههایی که تو کیک مخفی شدن، و دیالوگهایی که نشون میدن حتی معمولیترین آدمها هم چیزهایی رو میدونن که بهتره تو ندونی!
هوش مصنوعی: دیالوگهایی با لهجهی خونسرد و بیرحم
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد اتمفال، صداگذاری و دیالوگهاشه. بازی پر از شخصیتهای فرعی با صداهای خاص و لهجههای مختلف بریتانیاییه؛ از شمالیها تا کوکنِیها. این لهجهها بهشدت در ساخت فضای بازی کمک کردن. حتی وقتی یه NPC چیز ترسناکی میگه، بهقدری با خونسردی انگلیسی این کار رو میکنه که بیشتر از هر فریادی میتونه آدمو بترسونه!
سبک مبارزه: نه قهرمان، نه بیدفاع
در اتمفال، شما یه قهرمان زرهپوش نیستید. بلکه یه آدم معمولی هستید که سعی میکنه زنده بمونه. سیستم مبارزات بازی تا حدی سادهست، ولی پر از تنش. اگه بدون برنامه حمله کنی، خیلی راحت کشته میشی. اسلحهها اغلب دستساز یا قدیمیان، نشونهگیری باید دقیق باشه و اگرم زخمی بشی، خیلی زود اوضاع از کنترل خارج میشه.
یکی از خلاقانهترین ابزار مبارزه، کمانه. بهخصوص توی جنگلها که با صدا حساسیت دشمنها تحریک میشه، کمان مثل یه ابزار طلایی عمل میکنه. هم بیصداست، هم میتونی تیرها رو دوباره برداری. این یعنی ارزشمندی واقعی منابع توی یه دنیای محدود.
محیطهای زیرزمینی: ترس واقعی اینجاست
درست وقتی فکر میکنی داری به روشنایی و زیبایی دنیای اتمفال عادت میکنی، بازی تو رو پرت میکنه به دل یه پناهگاه زیرزمینی تاریک. اینجا همهچی تغییر میکنه. دیگه خبری از پرنده و نور آفتاب نیست. فقط صدای تقتق لولهها، چراغقوهی ضعیف، و صدای پاهای مشکوک توی سایههاست.
بازی با این تضاد بین فضای آزاد و محیطهای بسته بازی میکنه و از این راه، حس ترس واقعی رو القا میکنه. مخصوصا وقتی توی پناهگاه یه جهشیافتهی خفن میبینی که انگار مستقیم از فیلمهای ترسناک دهه ۸۰ اومده!
الهام از ویکر من تا دکتر هو
طراحان اتمفال خیلی خوب تونستن از فرهنگ و داستانهای بریتانیایی الهام بگیرن. توی بازی اشارههای مستقیم و غیرمستقیم زیادی به فیلمهای کلاسیکی مثل The Day of the Triffids یا The Wicker Man وجود داره. حتی یه صحنه هست که یه باجهی تلفن آبی از دور میبینی، فکر میکنی TARDIS معروف دکتر هوئه… ولی وقتی نزدیک میشی، ناپدید شده.
همهی این ارجاعها بدون اینکه به بازی لطمه بزنن، باعث شدن یه هویت منحصربهفرد برای اتمفال شکل بگیره.
گرافیک و نورپردازی؛ نه عالی، ولی هوشمندانه
از نظر فنی، گرافیک بازی شاید در حد بازیهای AAA نباشه، ولی استفاده از نور طبیعی، رنگبندی محیط، و طراحی هنری بازی باعث شده که اتمفال خیلی بیشتر از چیزی که واقعاً هست، بهچشم بیاد. نور آفتاب که از بین شاخهها میتابه، بخار صبحگاهی روی چمنها، یا تابش قرمز شب در کمپهای فرقهای؛ همهشون فضاسازی رو عالی انجام دادن.
موسیقی و صداگذاری؛ پنهان ولی مؤثر
موسیقی بازی اغلب نامحسوسه، ولی همین باعث شده تأثیرش بیشتر بشه. فقط وقتی باید حس ترس یا نگرانی بهت دست بده، یه موسیقی سنگین و مینیمال زیر صدای محیط میاد. انگار بازی نمیخواد بهت دستور بده بترسی، فقط شرایط رو آماده میکنه تا خودت بترسی.
عملکرد فنی؛ خوب، ولی نیاز به پولیش داره
تو این نسخه موجود بنظر باگهای خیلی زیادی وجود نداره، ولی بعضی بافتها کیفیت بالایی نداشتن و توی بعضی مناطق افت فریم احساس میشد. مخصوصا وقتی از فضای باز به محیط بسته میری، یا تو صحنههایی که چند NPC درگیر هستن. بهنظر میرسه تیم سازنده باید یهکم بهینهسازی بیشتری انجام بده، ولی چیزی نیست که تجربهی کلی رو خراب کنه.
جمعبندی نهایی؛ اتمفال برای کیه؟
Atomfall (اتمفال) یه بازی آخرالزمانی متفاوت و اصیل با طعمی بریتانیاییه. اگه دنبال یه دنیای غافلگیرکننده، پر از راز و انتخابهای اخلاقی هستی، و از اینکه راهت رو بدون نقشه و علامت پیدا کنی لذت میبری، این بازی مخصوص توئه. اگه هم از طرفدارای فالاوت نیو وگاس (Fallout: New Vegas) یا طرفدار داستانهای انگلیسی قدیمی مثل سریال Doctor Who یا The Prisoner هستی، اتمفال میتونه یه تجربهی خاص و موندگار باشه.
بازی شاید پیچیدهترین سیستم مبارزه یا بهترین گرافیک بازار رو نداشته باشه، ولی اون چیزی که ارائه میده، تجربهای عمیق و متفاوت از آخرالزمانه؛ تجربهای که توش چای، بمب، دروغ و مه صبحگاهی همه تو یه قاب کنار هم قرار میگیرن.
برای تکمیل این نقد از سایت IGN هم استفاده شده(منبع عکس استیم).